در آستانه هجدهم فروردین ماه، سالروز شهادت امیر آسمانی، قائم مقام فرماندهی و فرمانده واحد اطلاعات و عملیات لشکر قدرتمند و همیشه پیروز ۲۵ کربلا، قاب های سرخی از این فرمانده رشید «سرلشکر شهید محمدحسن طوسی» را به نقل از لشگر ۲۵ کربلا تقدیم می کنیم.
طوسی، تنها یک رزمنده میدان جنگ نیست، بلکه یک الگوی تمام عیار زندگی اجتماعی و خانوادگی نیز هست! طوسی شناسی، مقدمه الگوپذیری جوانان از اوست و خوشا بحال خوبانی که طوسی ها را الگوی خود می دانند! شهدا چراغ راهند و دلیل نورناپذیری ما، کاهش نورانیت شهدا نیست، بلکه به فاصله ما از شهدا برمی گردد!
می خواستم پابپای او بمانم، گوی عشق برانم، دل از قفس برهانم، روحم را بتکانم، اما دیدم که نمی توانم،
می خواستم از زاویه نگاه او ببینم، چون او مقصد بگزینم، کمی بالاتر از دنیا بنشینم، اما فهمیدم که نه چنینم،
می خواستم از نو آغاز کنم، پرواز کنم، خود را محرم راز کنم، آغوش به عشق باز کنم، ماندم که چگونه ساز کنم؟
زیرا او طوفانی تر از همیشه، از شیارهای شبهای ظلمانی می گذشت تا از شکارهای شهابهای آسمانی باز نماند،
شیرآسا می غرید، پلنگ آسا می دوید، عقاب آسا می پرید، می جهید و می رزمید و امان از دشمنان می برید،
پای در فرش و دست در عرش داشت، با نگاهش، شهادتنامه می نگاشت و در طرفه العینی ما را جا می گذاشت،
پریوش بود و فرشته آسا، زمینی بود و آسمان پیما، انسان بود و نورافزا، عامل بود و بی ادعا، خالص و بی ریا،
دنیا را با همه جاذبه هایش پشت سر می گذاشت تا از دین با همه زیبایی هایش عقب نماند،
عشقِ ایثارگر را در فراز و فرود زندگی پر تلاطمش زیر و رو می کرد تا به عقل محاسبه گر نبازد،
بی قرار می رفت تا برقرار بماند،
عجولانه می شتافت تا صبورانه آرام بگیرد،
طوسی عزیز، همان رزمنده استثنائی است که تکرار نداشت، آرام و قرار نداشت، عمر ماندگار نداشت،
سرداری که در مزرعه آخرتی دنیا بذر ایمان کاشت و خوشه شهادت برداشت،
نستوه بود و خستگی ناپذیر، کوه بود و شکست ناپذیر، حقیقت پژوه بود و ولایت پذیر،
عاشقی که خالصانه، معشوقِ ندیده می جست و دیده در اشکهای شبهای به وصال نرسیده می شست،
در خانه- کبیر، در شهر- شهیر، در لشکر- امیر، در عشق- اسیر، در جبهه- دلیر و در عقائد- بصیر بود،
بادپا بود و کسی به گرد راهش هم نمی رسید و همچون مسیحا دمان، امید در کالبد خسته دلان می دمید،
پای در رکاب ابوالفضل(ع) و هوای یاری حسین(ع) در سر داشت، مشکِ پر از اشک و تیغ در نیام رشک داشت،
دلربا بود و مقتدا، عاشق بود و مبتلا، از تبار مردان بی ادعا، مقصد او ناکجاآباد بود تا خدا،
18فروردین، بیست و ششمین سالروز عروج سینه سوز طوسی هم رسید، اما، ما چرا هنوز به مقصد نرسیده ایم؟
راستی وظیفه ما در قبال سردار سرلشگر طوسی نام آور چیست؟
باز هم باید، به از طوسی گفتن ها، دلخوش باشیم، یا باید از گفتن ها بگذریم و به شدن ها ورود کنیم؟!
زنده بودن شهدا، به نام است یا مرام؟! آیا رسالت ما نامگذاری خیابان ها و میادین و اماکن، بنام شهداست؟!
یا رسالت ما جاری کردن فرهنگ شهدا در بستر زندگی و جامعه ماست؟!
اگر چنین است، شاخص های قرابت ما با شهدا کدام اند؟! آیا تاکنون بین خود و شهدا، نسبت سنجی کرده ایم؟!
نسبت واقعی ما با شهید طوسی ها چگونه است؟
شباهت های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، ایثارگری، پاکی و پاکدامنی ما با شهدا چقدر است؟!
از شهدا یاد کردن هنر و وظیفه است، اما هنرمندانه تر این است که به فریاد شهدا برسیم! شعار شهدا چه بود؟!
شهدا یاری ولایت را فریاد کردند! حجاب و عفت را سفارش کردند! شهدا شعار دفاع از اسلام و نهضت دادند؟
اما، ما چه کرده ایم؟! تا آخر با شهدا رفته ایم؟ رهسپار با ولایت تا شهادت شده ایم؟آیا همچنان رزمنده ایم؟
با ولایت چه کرده ایم؟ با حجاب و عفت چگونه رفتار کرده ایم؟ با اسلام و نظام و نهضت چه رابطه ای داریم؟!
مسلمانی ما چگونه است؟! تا چه اندازه شبیه مسلمانی شهداست؟!
با دنیا چگونه مواجه شده ایم؟ با حلال ها، حرامها، فتنه ها، شبهه ها، انحرافها و کژرویها چه کرده ایم؟!
نسبت واقعی ما با شهدا، نسبت آرمانی است! چون آنها شهدای قبیله و طایفه نیستند، آنها شهدای عقیده اند!
نظاره گر شهدا شدن، کفایت نمی کند، بلکه فضیلت در مجاورت شهدا قرار گرفتن است!
زندگی شهید مدارانه، زندگی ولایت مدارانه است! زندگی قرآن محورانه است!
با طوسی ها، واژه بازی و جمله سازی نباید کرد، بلکه زندگی باید کرد،
طوسی، تنها یک رزمنده میدان جنگ نیست، بلکه یک الگوی تمام عیار زندگی اجتماعی و خانوادگی نیز هست!
طوسی شناسی، مقدمه الگوپذیری جوانان از اوست و خوشا بحال خوبانی که طوسی ها را الگوی خود می دانند!
شهدا چراغ راهند و دلیل نورناپذیری ما، کاهش نورانیت شهدا نیست، بلکه به فاصله ما از شهدا برمی گردد!
فلذا یادواره های شهدا را باید به طرحواره هایی جهت شکل گیری هویت و خودپنداره های مان تبدیل کنیم!
شهدا از دست نرفته اند، بلکه به تعبیر شهید مظلوم بهشتی، ما شهدای مان را به دست آورده ایم!
طوسی ها را دوباره باید شناخت، نباید آنها را از نگاهها انداخت، باید نسل های آینده را با مدل طوسی ها ساخت،
باید پای درس طوسی ها نشست، غرورها را باید شکست، بار سفرهای معنوی را بست،
دنیا محل سفر است و شان اقامت ندارد، طوسی ها، بهانه اند تا بدانیم که دنیا، برای دلبستگی ما لیاقت ندارد.
در پایان صمیمانه ترین درودها نثار شهدا از سرداران تا سربازان که آفتاب همیشه تابان سرزمین جان مایند.
یادشان گرامی، نام شان بلند، راهشان پررهرو، مرام شان جاری و آرمان شان پایدار باد.
صادقعلی رنجبر-عضو هیئت علمی دانشگاه
اگر چه در زمین سیر می کرد، اما آسمان پیما بود و در نگاه او آسمان پیدا بود، علم برمی داشت و دم غنیمت داشت و قدم به قدم از عدم گذشت و ناسوت را به مقصد لاهوت جا گذاشت و آهسته آهسته مبهوت معبودش شد و ذره ذره در او ذوب گشت تا با شهادت خویش، نظر به وجه الله کند و عند ربهم یرزقون گردد!!
سرداری که در اوج اقتدار، رسم سربازی می دانست و جانبازی می کرد، جاودانگی را در مردانگی یافت و جوانمردی را در دردمندی دید و زندگی را در دلباختگی متجلی کرد تا سرانجام جانبازتر از همه جان برکفان، پرواز را برگزیند و آسمانی گردد!
طوسی عزیز، فرمانده ای که نه بر سرها، که بر دلها حکومت می کرد و نه گوشها، که جانها فرمانش را می شنیدند و نه در اطاعت سلسه مراتب، که در ارادت مدرسه عشق به جلوه درآمد و پیش و بیش از آنکه دیگران به او عشق ورزند، او شیفتگی نشان می داد تا بر ما مسجل گردد که "ما به او محتاج بودیم و او به ما مشتاق بود!"
طوسی، که امروز به ستاره شمالی و آفتاب شمال شهرت یافته و مشتاقان بسیاری را در صف انس با خود شاهد است، روستازاده لایقی است که فارغ از اصل و نسب های بالادست و نیز حلقه های حزبی و محافل جناحی و غیره، تنها و تنها از ایمانش سربلند شد و با شجاعتش شهره افاق گردید و دانش و درایتش او را به اوج برد و با مهرورزی و مهربانی اش ماندگار شد!
وجب به وجب جبهه های نبرد و سنگر به سنگر حوزه های عملیاتی لشکر 25 کربلای مازندران در مناطق جنگی به وسعت غرب تا جنوب، رشادت بزرگمردی را شهادت می دهند که یک تنه، مظهر و تجلی همه شجاعانی شد که در تاریخ کشورمان، نامهای پرآوازه دارند و در ردیف پهلوانان ملی اند!
طوسی که مرگ را با فشردن در میان مشت های پرتوانش مچاله و تحقیر کرد و از ابهت انداخت و در سنگرها سکنی گزید، در شب های حمله آنچنان می درخشید که پرتوافکنی حضورش، طلوع شبانه خورشید را تداعی می کرد و از نگاه روشن او، ماه رنگ از چهره می باخت و سحر متجلی می شد!
سردار طوسی، سیره ای ولایی و بصیرتی الهی داشت که طی آن تکلیفی بالاتر از اطاعت محض از ولایت مطلقه فقیه احساس نمی کرد و آنچنان ذوب در ولایت بود که در خلوت و جلوت خود یک جلوه داشت و همواره خود را فدایی امام(ره) می دانست و تنها واژه ای که بر زبان او تکرار می شد همان "لبیک یا خمینی" بود!
سرداری که در محضر ولایت، حق و حقیقت و عدل و عدالت، هرگز و در هیچ شرایطی اما و اگر، شرط و شروط، سهم و طلب، خط و خطوط، مرز و حدود، فراز و فرود و عرض اندام نداشت و وجاهت شرعی تمامی حرکات و سکناتش را تنها و تنها در جلب رضایت ولی امر مسلمین می نگریست!
آنانکه شهید طوسی را درک نکردند چه میدانند عظمت شهید طوسی یعنی چه؟ تمام شخصیت شهید طوسی در خداجویی اش خلاصه شده بود و از نام و نان پرهیز داشت و دنیا را به کام آنان که شیرینی اش زیر زبانشان مزه کرده بود، رها کرده و به سمت معبود یگانه خویش پرواز کرد. طوسی که خود را عاشق امام (ره) می دید موقعیت و منصب و پست و مقام و زد و بندها و لابی ها و منت کشیدن ها برای ماندن را مانع شکوفایی روح خداجویی خویش می دید و خود را اسیر می یافت و برای رهایی از اسارت دنیا و تسخیر عوالم عقبی تقلا می کرد و مای دنیا زده موقعیت خواه را با دنیایمان تنها گذاشت و به اعلی علیین پیوست و اسفل السافلین را تماماً برای ما باقی نهاد. او نشان داد که آنهایی که در مسابقه دنیا خواهی و دنیا داری برنده هستند عملاً با در آغوش کشیدن آن و بند شدن دلشان به این عجوزه فریبنده پایشان برای رفتن سنگین شده و هر روز ظلمی بر رفیق و ستمی بر رقیب می افزایند تا بیشتر در این دنیا به مافیهای آن چنگ بزنند و سهم بیشتری از رقیب و گوی سبقت از رفیق ببرند. آنان که سفارش شده چون در دنیا می زیند مثل انسان زندگی کنند و آحاد بشر از شرورشان در امان باشند، امنیت و امکان آرام زیستن را از ابناء ابوالبشر ربودند و در رنج دیگران کاخ سعادت بنا نمودند و به جای رفاقت، خود را از خلوص و نیکی و صداقت رها کرده و در دنیای کذب و دروغ و فریب و دوز و کلک دعوت شیطان را لبیک گفته و رفیق سلطان شده و دمار از روزگار پیروان رحمان در آورده و با بیگاری گرفتن از آنان در چشم جهانیان شهره شده و شخصیت والا یافته و با درونی تهی از معرفت ظاهری متمدن و پر نفوذ پیدا نمودند. کارکرد زبان آنها بی نهایت قوی و رویکرد دنیاخواهان بدانان فوق العاده زیاد و راه دنیاداری را آموخته و با برپایی مجالس عیش و فراهم آوردن سور و سات، خلایق شکم چران را پشتیبان خود ساخته و همه حقوق را با وکالت حقوقدانان برجسته و قانوندانان ناب اجیر شده توسط پولهای کلان، به زور قانون و با توجیه سوفسطائیان جدید از ذیحقان ربوده و حتی قاضیان را هم با خود همراه کرده و از دو سوم آنانی که جهنم را از قبل خریداری کرده بودند، استفاده شایان برده و بردگی شیطان را بر عشق به رحمان ترجیح دادند. آری برادر، حیف بود طوسی و امثالهم خود را با اینان برابر می کردند و در مسابقه با اینان برای دنیا جهد و تلاش می نمودند. مقایسه آنان را باید در وقتی دید که دستان خالی و نامه اعمال بدون پشتوانه ها روی میز محاکمه خداوندی برای عمکرد دنیای افراد قرار می گیرد. روزی که بدکاران چون سگ از کرده هایشان پشیمان و نیکمردان به عملکردشان افتخار می کنند، باید آنها را با همدیگر مقایسه نمود. روزی که حتی شیطان و اذنابش هم بردگان خویش را تنها رها کرده و با سیاست به من چه آنها را با اعمالشان به سمت جهنم هل می دهند. حیف است طوسی ها با اینان رفیق باشند و برای سهم بیشتر بردن از جهنم، در رقابت. سر طوسی در سودای بهشت بود و سکنی گزیدن در کنار صلحا و شهدا و همسایگی با معصومین و اولیاء الله و میدان رقابت های دنیایی را پاک فراموش کرده و عشق آتشین جیفه برداری از دنیا را برای اهلش واگذاشته و سگ دو زدن برای بیشتر داشتن را شایسته آنانی قرار دادند که پای بست آن بودند و قلبشان زنگار گرفته و از رنج دیگران لذت می برند. آری طوسی ها با گلوله های خمپاره و توپ استکبار روح خود را صیقل دادند و با حرص و ولع در مسابقه پرواز به سمت یار، گل کرده، به طوری که دیده دنیا طلبان از رویت آنان ناتوان است. آنانی که برای حفظ حسین (ع) و نماز حسین (ع)، راست قامت در جلوی صف ایستاده و تمام تیرهای بلا را به جان خریدند تا امامشان با یار راز بگوید و رایحه یار آنها را مست و مسحور کرده بود و طوسی ها نیز اینچنین بودند که تمام موفقیت های دنیا را فدای موفقیت عقبی کرده و راست قامت خود را برای نماز و راز فدا کرده و در جلوی امام برای راز امام با یار، جانفشانی کردند. حال باید منتظر بود و دید این اصحاب معرفت، دوستان و دوستداران را نیز به این میهمانی مقدس فرا می خوانند و کاسه های پر شهد را به سمت آنان تعارف می کنند یا خیر، که یار فرمود : و من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا. آنان به عهد خود با یار وفا کردند و به قضای الهی تن دادند و باشد که ما منتظرانی باشیم تا در رکاب یار با رویت جمال یار، توفیق دیدار بیابیم. دکتر غلامعلی رنجبر
شهيد صياد شيرازي رو به محمدحسن طوسي كرد و گفت: برادر طوسي؛ اگر آبي در اختيار داري جگر ما را خنك كن، صياد پس از نوشيدن آب با محبت گفت: برادر طوسي عجب ليواني داريد... آب در آن مثل شربت طهورا است.
خاطره بالا بخشي از خاطرات سيد حبيبالله حسيني اهل مياندورد مازندران است كه در كتاب ستاره شمالي با قلم حجتالاسلام سيد ولي هاشمي بيان كرده است.
ذكر اين نكته و خاطره براي ستاره شمالي ديار علويان و بسياري از خاطرات ديگر در رده شهيداني است كه سردار طوسي را ستاره شمالي كرده است.
همزمان با 18 فروردين و فرارسيدن سالروز شهادت شهيد محمدحسن طوسي يكي از سرداران شهيد دفاع مقدس از خطه شمال، مراسم رونمايي از سرديس سه سردار شهيد دفاع مقدس با حضور مسئولان ملي و استاني در سينما سپهر شهرستان ساري برگزار ميشود.
همرزمي و همكاري سردار شهيد طوسي با سردار صياد شيرازي در اطلاعات و عمليات و محوري بودن اين شهيد از سرزمين علويان، خبرنگار خبرگزاري فارس را بر آن داشت تا گفتوگويي با پدر و همسر شهيد طوسي ترتيب دهد.
* محمدحسن هيچگاه دور از رهبري نبود
پدر شهيد طوسي در گفتوگو با خبرنگار فارس در نكا اظهار داشت: پسرم آنچنان غرق در ولايت، امام و رهبر خود بود كه نه تنها در دوران خدمت بلكه قبل از آن نيز هيچگاه دور از رهبري نبوده و مخفيانه اعلاميه امام خميني (ره) را در بين روستاييان توزيع ميكرد.
محمدعلي طوسي بيان داشت: در دوران طاغوت نيز بچههاي محل را جمع ميكرد و در كوچهها و خيابانها عليه حكومت شاه شعار ميدادند و در مجموع از همان دوران قبل از انقلاب، حركات و شور انقلابي را با خود داشت.
وي يادآور شد: سردار شهيد محمد حسن طوسي در دوران طاغوت نيز براي اينكه در پادگان و ارتش كفر خدمت نكند خود را از خدمت سربازي معاف كرد و در دوران بعد از انقلاب، خدمت در سپاه و ايران اسلامي و در واقع خدمت به نظام و وطن را براي خود برگزيد.
* محمدحسن در استفاده از بيتالمال بسيار حساس بود
پدر سردار طوسي در بخش ديگري از خاطرات خود با اشاره به مردمداري، دقت در امانت و استفاده صحيح از بيتالمال گفت: محمد حسن در استفاده از بيتالمال بسيار حساس بود و مراعات بيتالمال را ميكرد به طوري كه روزي با ماشين سپاه به خانه آمده بود؛ برادر كوچكشان گفت؛ داداش اجازه بده با ماشين يك دور كوچك بزنم و محمدحسن گفت: اين ماشين براي بيتالمال است و اجازه نداريم از بيتالمال غير از مورد در نظر گرفته شده، استفاده كنيم.
محمدعلي طوسي كه خود نيز از رزمندگان دفاع مقدس است در ارتباط با خاطرات دوران جنگ خود با محمدحسن ميگويد: روزي محمدحسن به خانه آمد و به من گفت « بابا تو هم بيا بريم جبهه» گفتم «نميشود كه برادرهاي تو در جبهه باشند من هم بيايم، خانه و خانواده تنها ميمانند (من هفت فرزند پسر داشتم و آن زمان پنج يا شش پسرم همزمان در جبهه بودند)»، محمدحسن گفت «بيا برويم جنگ تمام ميشود و آنوقت پشيمان ميشوي كه چه چيزي را از دست دادي» و اينچنين شد كه رفتم، ابتدا به بهمنشير رفتيم و سپس در كنار اروندرود در لشگر 25 كربلا ماندگار شدم.
وي ادامه داد: ايشان علاقه وافري به تمام رمندگان داشت و آنان را همچون فرزندان خود دوست ميداشت، روزي با محمدحسن براي عمليات آزمايشي غواصي داخل اروند رود رفته بويم، بعد از پايان عمليات و جمعآوري لباس غواصي رو به افرادي كه بيرون از آب بودند كرد و گفت: به رزمندهها يك ليوان شربت عسل و شيريني بدهيد تا بدنشان گرم شود.
پدر شهيد طوسي گفت: محمدحسن علاقه شديدي به نيروهاي بسيجي داشت و همواره ميگفت؛ تمام كارها را بسيجيان ميكنند و آنوقت كارها به نام ما تمام ميشود و به همين دليل بايد به اين بسيجيان بيشتر از ديگران رسيدگي شود.
* آيتالله خامنهاي بعد از امام راحل بهترين گزينه براي رهبري است
همسر شهيد طوسي نيز همچون هميشه با آغوش باز پذيراي ما بودند و در ارتباط با خاطرات خود با شهيد سردار طوسي گفت: آقاي طوسي علاقه وافري به امام راحل داشتند روزي به او گفتم «محمدحسن شما كه اين قدر به ملاقات آقا ميرويد يك روز ما را هم با خود ببريد» ، گفت «آقا آنقدر كار و مشغله دارند كه نميشود با رفتنمان مزاحم ايشان شويم».
حليمه عربزاده طوسي ادامه داد: بعد از شهادت شهيد رجايي زماني كه آيتالله خامنهاي بهعنوان رئيس جمهور انتخاب شدند به محمدحسن گفتم «آقاي طوسي ايشان مثل شهيد رجايي هستند»، گفت «من زبانم لال، بعد از 120 سال آقا (امام راحل) ايشان جاي آقاست و بهترين گزينه است.»
* دعا كردم تا مفقودالاثر شوم
وي اظهار داشت: آقاي طوسي علاقه شديدي به مفقودالاثر شدن داشت و در زمانيكه در اهواز هم بوديم هر پنجشنبه بر سر مزار شهداي مفقودالاثر ميرفت و وقتي من با ناراحتي از ايشان پرسيدم «چرا اينقدر بر مزار اين شهدا ميآيي؟»، گفت «بايد به اين مزارها عادت كني»، ايشان از همان ابتدا نيز ميدانستند كه مفقودالاثر ميشوند و همچنين هم شد و جسد ايشان بعد از هشت سال پيدا شد و به زادگاهشان روستاي طوسكلا شهرستان نكا در مازندران منتقل شد.
* شهيد طوسي اهل پارتيبازي نبود
همسر شهيد طوسي درباره اينكه اگر اكنون شهيد زنده بود چه ديدگاهي داشتند، خاطرنشان كرد: شهيد طوسي اهل پارتيبازي نبود و اگر الان زنده بود يك جوان بدون تكليف نداشتيم و جوانان زيادي را براي امام زمان تربيت ميكردند.
وي با گلايهمندي از پوشش برخي از زنان و دختران در كوچه و خيابان گفت: اكنون بسياري از حرمتها شكسته شده و غيرتي نمانده است تا جوانان ما پايبند به آن باشند و جوانان بايد در اين راستا اعتقادات خود را افزايش دهند و سعي در افزايش غيرت در خود نمايند.
* شهيد طوسي براي شهيد و شهادت قداست فراواني قائل بود
وي درباره آخرين ديدار با شهيد طوسي گفت: شهيد طوسي براي شهيد و شهادت قداست فراواني قائل بوده، در آخرين سفر به مشهد به من گفت «تو دعا كن من شهيد شوم، آنجا دستم باز است، شايد از ياران امام حسين (ع) شدم، آنجا در كنار فاطمه زهرا (س) دستت را ميگيرم و از تو شفاعت ميكنم» و گفتم «خدايا راضيم به رضاي تو».
وي ادامه داد: شهيد طوسي هرگاه كه از منطقه به مازندران سفر ميكرد، همواره جوياي احوال خانوادههاي شهدا بود و ما در آخرين سفر ايشان كه نخستين عيدي بود كه با هم بوديم به همراهي هم از رامسر تا عليآباد كتول از خانوادههاي بزرگوار شهيد ديدن كرديم و در روز رفتن ايشان تا صبح نخوابيدم و هنگام رفتن گفتم «نرو؛ من طاقت بدون تو بودن را ندارم»، اما گفت «من بايد بروم، تو در هر شرايط مراقب دخترم سميه باش، هر كجا هستي با او باش، وقتي سميه با تو باشد من آرامش دارم و هرگاه به مشكل برخوردي با پدر، مادر و برادرانم مشورت كن، من براي تو از خداوند استقامت و شهامت آرزو ميكنم» و اينچنين شد كه رفت و به درجه رفيع شهادت رسيد.
شهيد محمد حسن طوسي، قائممقام لشگر ويژه 25 كربلا و فرمانده اطلاعات و عمليات مازندران و گيلان در جنگ تحميلي بود كه از خانواده ايشان دو برادر به نامهاي محمد حسين و محمد ابراهيم نيز به درجه رفيع شهادت نائل آمدند.
شهيد محمد حسن طوسي در سال 1337 در روستاي طوسكلا نكا در خانوادهاي مذهبي به دنيا آمد و در 18 فروردين سال 66 در عمليات والفجر شش در شلمچه به شهادت رسيد.
چهاردهم آبان سالروز مشایعت پیکر مطهر فرمانده راست قامتان مازندرانی، سردار سرلشکر شهید محمدحسن طوسی و نیز سردار شهید حمید رضا نوبخت است که پس از سالها غربت و جاویدالاثر ماندن در جبهه های عشق در زادگاه هایشان آرمیدند.
حقیر به همین بهانه، با دوست سال های جوانی ام یعنی سردار شهید طوسی دلگویه ای دارم که بر خلاف قلم متداولم، صمیمانه نثارش می کنم:
«نمی توانم از تو بگویم، اما ترا ننوازم! در فراقت بسوزم و برایت مویه ای نسازم! بیادت باشم و نرده عشق نبازم! تا سایه سار عشق بیایم و سلاح به کف نگیرم و به خصم تو نتازم! از دریای پر تلاطم خویش به ساحل آرامش تو برسم، اما رحل اقامت نیافکنده و لنگر نیاندازم!
«عزیز دلم طوسی، مشکل اینجاست که می خواهم، اما نمی دانم از کجا بیاغازم و یا چگونه به تو بپردازم و قلم در ساغر عشق اندازم؟!
از شهادت تو بگویم که در زیبایی بی رقیب است و تا همیشه عمر از من دلبری می کند؟!
از همت بلند تو که بی بدیل مانده است و هنوز سقف نگاهم را می شکافد؟!
از غیرت قشنگت که زینت عزم جزم توست و مرا در حیرت جاودانه فرو برده است؟!
از غربت طولانی ات که اجر مضاعف به تو داد و نام ترا در قافله غریبان اهل بیت(ع) ثبت کرد؟!
از روح بزرگت که نظیرش را کم دیده ام و شیدایی ام را تداعی گر عشاق تاریخ کرده است؟!
از خلوص ناب تو که جان شیرینت را در برابر پیمان خونینت بی بها جلوه داد؟!
تو خود بگو که من چگونه بگویم؟! ترا کجا و چگونه بجویم؟! در کدامین باغ، گل وجود ترا ببویم؟!
بگو بگو که سخت محتاج شنیدنم! شرمسار از نرسیدنم! خسته از این همه انتظار کشیدنم! مشتاق دیدنم! در حسرت این چنین آرمیدنم! آه، یادم آمد که در تشییع جنازه ات، دخترت، نور دیده ات با ما گفت: در کربلا، پدری قنداقه فرزندش را بر دستان خویش گرفت و نزد خدا مباهات کرد که از امتحان سربلند بیرون آمد و اما امروز، فرزندی، جنازه ای را بر بالای دستان خود می گیرد که قنداقه استخوان پاره های پدر اوست که پس از سالها غربت به ما تبرک داده اند!
دخترت چه زیبا می گفت و چه قیاس قشنگی بین شلمچه و کربلا، بین شهدا و یاران امام حسین(ع)، بین دشمنان امروز و دشمنان صدر اسلام برقرار کرده بود و همه را در حیرتی عمیق از این همه شباهت و تکرار تاریخ فرو برده بود و می دانم که تو زنده بودن و جاودانگی خویش را دوباره احساس می کردی!
دلم برایت تنگ شده است سردار!
برای تبسم هایت! نگاه هایت، حرف زدن هایت، به آغوش گرفتن هایت، محبت هایت، صبوری هایت! مهربانی هایت، حماسه آفرینی هایت، عشق ورزی هایت، فداکاری هایت، نمازهایت، مناجات هایت، ناله زدن هایت، شجاعت هایت، شهادت طلبی هایت و... .
سردار عزیزتر از جانم!
نه تنها من که جامعه هم دلتنگ نسل آسمانی خویش است!
در جستجوی اسطوره های به تاریخ پیوسته است!
باور نکنید که از یاد کسی خواهید رفت!
باور نکنید که نسلی فراموشتان خواهد کرد!
باور نکنید که شکرانه حماسه هایتان را بجا نخواهیم آورد!
جامعه ای که آرمانخواه است، شهیدانش را می ستاید، یادشان می نماید، دیده به آفاق عروجشان می گشاید، شعر دلتنگی می سراید، همواره به سمت آنان می گراید و دستاوردهایشان را می پاید!
اینجا مازندران است، سرزمین لاله های سرخ، مفتخر به وجود طوسی ها، حاج بصیرها، ابوعمارها، مهرزادی ها، نوری ها، نوبخت ها و ... است، یقین داشته باشید که خطه لاله خیز، با خاطره لاله هایش زندگی خواهد کرد، بندگی خواهد آموخت، جاودانگی خواهد یافت و برازندگی خواهد نمود!
طوسی عزیز!
تا آخرین دمی که توفیق رفیق و وصل میسر نشود، در غبطه مرام تو خواهم سوخت و دیده به مقام تو خواهم دوخت و تا فرصتی باقی است، عشق خواهم اندوخت و شعله آتشش را در دل خواهم افروخت!»
بدرود ای سردار اهل ودود که همیشه به یادت خواهم بود!رفیق نیمه راه شهدا
صادقعلی رنجبر
حمزه جبهه ها
ای جــــــــلـوه ســـــــــرخ استقــــامــت ســــــــردار شهیـــد راسـت قـامــت
ای خفتـــه به خـون در صـف عشــــاق محبـــــــوب خـــــدا٫شهــره آفــــاق
طـــــــــــوســـــی گـــــرام مهــــــربـانم ای قــــوت دل٫راحــــت جـــــــانــم
افســــوس کـه رفتــــه ای تـو از دسـت مـن بـی تـو فقیــرم و تهیـــدسـت
در غبطـــــــه آن مقــــــــــام عــــــالــی مـن مانـدم و شعــــرهـای خیــالی
تقـــــــدیــر چنیـــن شـد کـه بیـــــــایـم تا مرثیـــــــــــه ات را بســـــــرایــم
ای جبهــــــــــــه نشیـــن بـی تکلـــف مصـــــداق بسیـــــــج بـی تـوقــف
رزمنـــــده دلیـــر و شیـــر بـی بــــــاک ای خــاکـی رفتــه تــا بـه افــــلاک
فـــرمــــــان ولـــــــی را چـو شنیـــدی جــز عشـــق دگـــر هیـــچ نـدیـدی
در زیـــــر تبســـــــــــــم لبــــــــــــانـت لبیـــــــــــک ادا شـد ز زبـــــــانــت
بـــردی بـه مصـــــــاف کینــــــــه ورزان جــان را چــو یکـــی متـــــاع ارزان
مـــــردانـــــه زدی تیــــــــــغ مکــــــــرر چـون مـالــــک بـی قـــرار حیــــدر
مـرعـوب شـد از تـو صـف کفــــــــــــار ای حمــــــــــزه جبهــــه پیمبـــــر
فــرمانــده تـو پیـــــــــر خمیــــــن بـود الگـوی تـو عبــــاس حسیـــن بـود
ای آمـــــده بـــا قــــــامــــت پـــــرپـــــر ای نـــاب تریــن یـــــــاور رهبـــــــر
پــــرپـــــر شــدی امــــا نشکستـــــی احسنت بــر آن عهــد کـه بستــی
صـــــد پـــــاره اگــــــر در کفنــــــی تـو الگــوی هــزاران چــو منـــــی تــو
در منصــــب جـــانشیــن لشکــــــــــــر بـــــودی بـه مثــل مـالــک اشتـــر
تـدبیــــــر تـو در جنــــگ جـــلا داشــت آهنــــگ نجـــــات کـــربـلا داشــت
هـــــر چنـــــد که دیـــــن تــو ادا شـــد افسـوس کـه جــــان تـو فــــدا شد
ایقــــــان مـن ایـن اسـت تـو صـــد بـار گـــر زنــــده شــوی بـه امـــــر دادار
هـــــر روز بـــه فــــــــرمــــــان ولایــت صـــد بــار کنــی غســل شهـــادت
این بــزم عــزا که چون عروسی است تنــدیس وفــاداری طــــوسی است
صــادق شــده شــرمنــده ســــــردار الــــکن بــود ایــن زبــــان گفتـــــــــار
نوزدهم فروردین ماه هر سال سالروز شهادت سردار رشید اسلام محمدحسن قاسمی طوسی بوده که از وی به عنوان علمدار لشگر پیروز 25 کربلا نام برده می شود.
محمّدحسن قاسمی طوسی معروف به طوسی، در ماه شعبان 1337هجری شمسی در روستای طوسکلا از توابع شهرستان نکا در استان مازندران به دنیا آمد و دوران کودکی اش را در دامن مادری مؤمنه و پدری پرهیزگار گذراند.
این شهید والامقام در سال 1344 به دبستان ابتدایی روستای محل سکونتش رفت. برای گذراندن دروس راهنمایی در مدرسه فردوسی نکا نام نویسی کرد.
پس از آن به دبیرستان طالقانی ساری رفت. در این مرحله بود که با تعدادی از انقلابیون آشنا شد تا اینکه پس از تحمل زحمات و زجرهای فراوان و گذراندن سختیها و مشکلات، به گروههای مبارز علیه حکومت شاه پیوست.
همین زمان بود که با اندیشه های امام خمینی (ره) آشنا شد. به دلیل مشکلات مالی و روحیه انقلابی موقتاً دست از درس خواندن کشید. با دختر عمه اش ازدواج کرد.
برای رفتن به خدمت سربازی بارها و بارها از طرف پاسگاه ژاندارمری احضار شد. به همه گفته بود که به طاغوت خدمت نمی کند. سرانجام پس از اعزام به بیرجند و خوردن توتون و بالا رفتن ضربان قلبش موفق شد، معافیت بگیرد و در همین زمان مصادف بود با شروع تظاهرات مردمی علیه حکومت شاهنشاهی، به همراه تعدادی از روحانیون به ساماندهی تظاهرات مردمی در شهرهای ساری، نکا و بهشهر پرداخت. بارها تا آستانه دستگیری توسط ساواک و نیروهای شهربانی پیش رفت.
در ادامه همین روند تصاعدی که با اثبات لیاقت ها و بروز قابلیت ها و استعدادهایش همراه بود، جانشینی و قائم مقامی لشکر را نیز به عهده گرفت و با همین سمت آسمانی شد و به وجه الله نظر کرد.
بالنده ترین حضور مازندران در دفاع مقدس با نام سردار شهید محمد حسن طوسی پیوند خورده و سپاه کربلای مازندران مرهون حماسه آفرینی های ایشان و یکایک رزمندگان و سرداران سروقامت سپیدروی بلند نظریست که همچون خورشید، آسمان بی کران افتخارات مازندران را تابناک نگه داشته اند.
سردار شهید طوسی که از طوسکلای شهرستان نکا و از خانواده ای روستایی،زحمتکش و مذهبی برخاسته و به عضویت سپاه نکا در آمده بود، در فاصله زمانی کوتاهی و به واسطه بروز لیاقت ها و شجاعت های ویژه اش در انجام مدب
:: موضوعات مرتبط: سردار شهید طوسی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1341