حاج خانوم خسته نباشید چرا ناراحتید؟
30ساله از بعد از ظهر چهارشنبه ذوق دارم که زودتر پنجشنبه بیاد، بیام سر قبر پسرم باهاش حرف بزنم. امروز اومدم سوار اتوبوس بشم، جا نداشت. مَردم هولم دادن از اتوبوس افتادم زمین. خیلی کمرم درد می کنه. ولی به خاطر این ناراحت نیستم...
فکر کنم پسرم از دستم ناراحته چون بعد 30 سال اولین باره که هرکاری می کنم نمیتونم قبرشو بوس کنم...
خاطره ای در مورد مشکل مادر شهدا پس از بهسازی قطعه پایین وادی رحمت تبریز
درخواست غیر منتظره مادر شهید از نماینده ولی فقیه
یک مراسمی بود که جمعی از خانواده هایی که بیش از دو شهید تقدیم نهال انقلاب کرده بودند محضر نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی بودند.
بعد از سخنرانیهای متعدد، گفتند اگر کسی از خانواده های شهدا خواسته ای از نمایندگی محترم ولیه فقیه دارند بفرمایند. یک مادر شهیدی بلند شد، من در ذهنم گفتم شاید این بنده خدا به دلیل مسائل اقتصادی درخواست یک وامی، چیزی دارد.
این مادر شهید بلند شد و گفت آقا سلام. آقا هم سلام دادند.
مادر شهید گفتند: به شما می گویند نماینده ولی فقیه، یعنی من شما را که میبینم یعنی رو در رو هستم با آقا. سوالم از شما اینه: من پنج شنبه ها با یک اتوبوس می رفتم سر خاک بچه م می نشستم، قدر یک هفته حرفهام رو بهش میگفتم. گناه من چیه که من سواد ندارم و به خاطر اقتضای زمانی چشمهام سو ندارند و الان (بعد از یکسان سازی مزارها) نمی توانم قبر پسرم را پیدا کنم.
آن زمان این حرف گفته شد و چه بسا رسانه ای هم شد، آقا هم دستور پیگیری دادند ولی هیچ اتفاقی نیفتاد.
خاطره از: وحید رضازاده؛ فرزند شهید (تبریز - آذربایجان شرقی)